روز نوشته های من

اینجا انعکاس ذهن من است.
پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۵:۲۸ ب.ظ

قصه های مجید

به نام خدای عزیزم...

سلام.

عزیزم(مامان بزرگم) چند روزه مریضه و امروز چند ساعتی رفتم پیششون.همینجوری که سرم تو دستشون بود،نشسته بودیم پا تلویزیون و یهویی دیدیم فیلم قصه های مجید را میخواد بذاره.خیلی حس قشنگی بود رها بشی از روزمرگی ها و بیخیال از همه جا،بشینی کنار عزیزت و فیلم ببینی و باهاشون بخندی😍😍

 

حالا تو فیلم یه چیز جالب بود.مجید باید جدول ضرب را حفظ میکرد و معلم ریاضیش ازش می پرسید.هربار مجید کلی حفظ میکرد و تا معلم میخواست بپرسه،از تو جیبش یه تسبیح درمیاورد تا اشتباهات مجید را بشماره.مجید هم ذهنیت بدی نسبت به این تسبیح پیدا کرده بود و هربار اینو میدید حول میشد.

 

راستش پیش خودم گفتم ممکنه علت خیلی از رفتارهای اطرافیان ماهم همین باشه.مثلا بچه ای که از حموم کردن بدش میاد حتما یه خاطره بد داره از حموم رفتن؛یا کسی که از کتاب گریزانه،ممکنه یه بار یه رفتار اشتباهی از کتابخون ها دیده که باعث شده ذهنیت بد پیدا کنه.نمیگم کار اون درسته یا نه ولی خودمون حواسمون به رفتارهامون باشه تا باعث به وجود اومدن ذهنیت بد نسبت به کارهای خوب تو اطرافیانمون نشیم🙃🙃

این بود انشای من؛نقطه سر خط😉😉

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۰
طیبه علی حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی