روز نوشته های من

اینجا انعکاس ذهن من است.
پنجشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۰۴ ق.ظ

حکایت کوزه ای که شکست

به نام خدای عزیزم...

سلام.

امروز یه اتفاقی افتاد که به سبب اون اتفاق،کوزه داداشم شکسته شد😕داداشم خیییلی کوزه اش را دوست داشت و وقتی شکست،خیلی گریه کرد و ناراحت بود و اصرار کرد تا عصر یکی دیگه خرید.

وقتی کوره جدید را خرید،خیلی خوشحال شد و به همه میگفت کوزه نو خریده.عزیزجونم بهش گفت دیدی کلی گریه کردی و الان یه کوزه بهتر داری،اگه اون کوزه قبلی نمی شکست که الان کوزه جدید نداشتی...

 

این حرفشون خیلی برام قشنگ بود.بعضی وقتا برای به دست آوردن یه چیز بهتر،باید از یه سری چیزا دست بکشی حتی اگه خیلی دوسشون داشته باشی🙃این دست کشیدن و دل بریدن از بعضی وابستگی ها،باعث میشه آدم چیزای بهتری به دست بیاره🙃😉

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۲۷
طیبه علی حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی