روز نوشته های من

اینجا انعکاس ذهن من است.

۲۶ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۹ ب.ظ

حکایت ننه قمر و اسکندر

به نام خدا...

سلام.

همین الان تلویزیون خونمون روشن بود و داشت شکرستان را پخش میکرد.منم که عشق برنامه کودک😍😍یهو ننه قمر یه دیالوگ به اسکندر گفت.اسکندر داشت گریه میکرد،ننه قمر بش گفت:ننه چرا همچین میکنی،یه ذره منطقی برخورد کن،دو روز دیگم میخوای همش با گریه حرفت را به کرسی بشونی...

این دیالوگ خیییلی به دلم چسبید😍

دیدم چقدر قشنگ گفت؛ما خیلی وقتا منطقی با مشکلاتمون برخورد نمی کنیم و میخوایم با آه و ناله و گریه و زاری کارمون را پیش ببریم.شاید بگید ما که دیگه الان بزرگ شدیم و گریه و زاری نمی کنیم؛بله درسته، گریه زاری نمی کنیم ولی واسه ی چه کنم چه کنم که دستمون میگیریم!همش که با خودمون میگیم شانس ندارم و فلان و بهمان...

 

 

خلاصه که به قول ننه قمر،یه کم منطقی با مشکلات برخورد کنید.😉😉

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۹ ، ۱۴:۲۹
طیبه علی حسنی
چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۳ ب.ظ

حق انتخاب های من

به نام خدا...

سلام.

گاهی وقتا فکر میکنم و میگم خدایا،آخه این حق انتخاب چیه که به ما دادی و تازه بعد هم باید بخاطر انتخاب هایی که میکنیم جواب پس بدیم،آخه آدم نمی دونه انتخابی که میکنه تهش چی میشه!!  بعد تو همین فکرام که میگم خدایا دمت گرم که حق انتخاب دادیا😍😉اگه نداده بودی و خودت انتخاب میکردی برامون،بعد ما باید چکار میکردیم...بعد میگم خب اگه خدا انتخاب میکرد برامون،حق اعتراض داشتیم ولی حالا که خودمون انتخاب میکنیم،دیگه بعدا حق اعتراض نداریم چون خودمون انتخاب کردیم...

حالا خلاصه که من هنوز با خودم و این موضوع کنار نیومدم که آیا این قدرت اختیار و حق انتخابی که ما داریم خوبه یا بده؟؟

نظر شما چیه؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۹ ، ۲۱:۴۳
طیبه علی حسنی
سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

بازی ۲۰۴۸ هم صفایی داره برای خودش😉

به نام خدا...

سلام.

همین الان داشتم ۲۰۴۸ بازی میکردم.این بازی اینجوریه که باید اعداد شبیه به هم را کنار هم قرار بدی و جمع عدد را بهت میده،مثلا دوتا ۲میشه ۴،دوتا ۴ میشه ۸ و انقدر اعدادت را بزرگ میکنی که دوتا ۱۰۲۴ درست میکنی و این دوتا باهم میشه ۲۰۴۸.

وسط بازی یهویی دیدم چندتا عدد کوچیک دارم مثلا ۴و۲ و۸ و چندتا عدد بزرگ مثلا ۶۴ و اینا..با خودم گفتم بذار اول عدد بزرگ ها را جمع کنم بعد عدد کوچیکه را..بعد که عدد بزرگ ها را جمع کردم،صفحه بازی را نگاه کردم و دنبال عدد کوچیکا می گشتم که دیدم چه جالب،با حرکت هایی که من تو صفحه ی بازی انجام دادم برای عدد بزرگ ها،عدد کوچیک ها خود به خود باهم جمع شدن...

 

همون موقع به ذهنم رسید زندگی هم همینجوره،اگه ما خودمون را مشغول به اهداف بزرگ بکنیم،در حین رسیدن به اهداف بزرگ،اهداف کوچیکمون را کم کم بهشون می رسیم بدون اینکه بخوایم جداگونه براشون وقت بذاریم...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
طیبه علی حسنی
دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۴۲ ب.ظ

مثه کنکور نباشیم لدفا

به نام خدا...

سلام...

یادتونه گفتم کنکور ارشد دارم و انشالله عقب نیفته،دوباره عقب افتاد😭😢😭😢😭😢

یعنی الان دقیقا وضعیتم همینه😢😭

آخه چرا با ما همچین میکنند؟؟

چرا فکر نمیکنند ما خسته شدیم از اینکه هی بخونیم و هی عقب بیفته و بعد ما دیگه نخونیم و بعد دوباره عذاب وجدان بگیریم و بخونیم😂😂

من که واقعا خسته شدم...اگه این کنکور آدمیزاد بودا،حتما باش لج میکردم که انقدر منو معطل میکنه...آخه یه بار یه قراری داشتم،اون بنده خدا یه کم دیر اومد،منم حدود ده دقیقه یه لنگه پا نگهش داشتم تو آفتاب که دیگه حواسش باشه دیر نکنه وقتی با من قرار داره😁😁(تازه اون بنده خدا دلیل داشت بخاطر دیر اومدنش ولی خب به من چه😑)

خلاصه که الان نمیدونم کنکور منو مسخره کرده و سرکار گذاشته یا بعدا قراره من اونو سرکار بذارم؟؟🤔🤔

 

لدفا (خودم میدونم لطفا درسته ولی دوس دارم بنویسم لدفا🙄)خب چی میگفتم؛آهان یادم اومد،لدفا مثه کنکور نباشیم؛اگه با کسی قرار گذاشتیم،هر کاری بکنیم که به قرارمون برسیم و این هممممه آدم را علاف خودمون نکنیم😒😏مرسی.اه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۸:۴۲
طیبه علی حسنی
دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۳۰ ب.ظ

خاطره بازی وقتی که گشنه ات باشه میچسبه!

به نام خدای عزیزم...

سلام..

جونم براتون بگه که دیروز یه ماجرایی اتفاق افتاد که بعد فهمیدم تو زندگیمونم خیلی وقتا همینجوره...

من و خاله جانم از صبح کلاس بودیم و ظهر برگشتیم،خسته و کوفته و کلافه از مترو و آفتاب،مجبور بودیم یه مسیری راهم با اتوبوس بیایم،انقدر هم خسته بودین که نگو..اتوبوسی که ما باهاش باید میومدیم ،هر ۴۵ دقیقه یه بار حرکت میکرد و از قضا تازه راه افتاده بود و ما باید حدود ۴۰ دقیقه منتظر اتوبوس بعدی میموندیم..خب دیدیم چاره ای نداریم و باید سوار بشیم...حالا شما فکرش را بکن،کلی که تو مترو بودی و بعدم یه مسیری تو آفتاب،حالا هم باید کلی وقت تو اتوبوس منتظر بشینی تا راه بیفته و تازه گشنه ات هم باشه(این گشنگیه از همش بدتر بود😅).خلاصه که یهویی خاله جان گوشیش را درآورد و شروع کردیم عکسای خانوادگی مون که قبلا گرفته بودیم را ببینیم،اصلا دیگه غرق تو عکس ها و خاطرات اون عکس ها شدیم و نفهمیدیم چجوری اون ۴۰ دقیقه گذشت....

 

آره،خیلی وقتا تو زندگیمونم همینجوره...تو یه برهه ای هستیم که واقعا خسته ایم،منتظریم زودتر رد بشه،پیش خودمون میگیم کاش این دوران تموم بشه...اما راستش را بخواید،اصل زندگیمون همین موقع هاییه که همش منتظریم رد بشه و روزهای بهتر بیاد...اگه هنر داشته باشیم و همین روزهایی که دلچسب نیست را،دلچسب کردیم ،اون موقع هنر کردیم وگرنه اگه همه چیز اوکی باشه که دیگه خیلی بوووق هستیم اگه لذت نبریم ازش😂😂😂

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۸:۳۰
طیبه علی حسنی
شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۰۸ ب.ظ

تمرین های ژیمناستیک

به نام خدا...

سلام.

امروز باشگاه بودم و سانس بعد از ما،بچه های ژیمناستیک بودند.من چند جلسه ی پیش،فعالیت هاشون مثل غلت و ..را دیده بودم و امروز هم دیدم.ماشاالله خییلی پیشرفت کرده بودند.یادمه چند جلسه پیش خیلی ناله میکردن که سخته و ما بلد نیستیم و نمی تونیم و از این حرفا ولی امروز خیلی عالی داشتند کار میکردند.

یاد این افتادم که ما هم خیلی وقتا همینجوریم تو زندگیمون،قبل از اینکه تمرین کافی برای انجام کاری داشته باشیم،سریع به خودمون برچسب میزنیم که من نمیتونم و سخته و... ولی اگه یه مربی وایسه بالا سرمون و بگه:( نه،تو میتونی همون جوری که بقیه تونستند،پس تلاشت را بکن.)ما هم خودمون را جمع و جور میکنیم و تمرین و تلاش میکنیم که بتونیم و بشه...

برای آموزش دیدن تو خیلی کارها،نیاز به مربی هست تا هر موقع کم آوردیم،شارژمون کنه ولی یه موقع هایی هم،خودمون بهترین مربی برای خودمون هستیم،به موقع باید خودمون را تشویق کنیم،به موقع تنبیه کنیم،یه موقع به خودمون جایزه بدیم و به موقع هم برای خودمون جریمه بذاریم..

 

راستی تا حالا به معنی کلمه ی *رب* دقت کردید؟

رب یعنی مربی و مربی کارش پرورش دادن هست.

بعدا بیشتر درمورد کلمه ی رب حرف میزنیم.

 

#❤

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۸
طیبه علی حسنی
جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ب.ظ

تفکر آدم های تنبل چجوریه؟

به نام خدا...

 

سلام‌.

تا حالا شنیدید میگند تنبل ها،خلاق ترند!

چون اصولا تنبل ها،دنبال راهی هستند که کمترین انرژی را صرف کنند و بیشترین نتیجه را ببینند.

راستش این مورد را من خیلی دیدم،مثلا من خودم همیشه بعد اینکه غذام را میخورم،حال ندارم سفره را جمع کنم.بعد همیشه میگم کاش یه دکمه کنار سفره بود و میزدیم و کلا سفره و ظرف ها و همه را جمع میکرد و تمیز و مرتب تحویل میداد...

این چیزی که من بهش فکر کردم،ممکنه خیلی های دیگه هم بهش فکر کرده باشن و حتی شاید بعضی ها سعی کردن ذهنشون را عملی کنند.ممکنه حتی ایده ی ساخت لباسشویی هم از اونجایی گرفته شده که مثلا کاش یه جایی بود که لباسامون را می‌ریختیم توش و تمیز بهمون تحویل میداد...

 

راستش اومدم بگم که،ایده ها و تفکراتتون را دست کم نگیرید...شاید احمقانه ترین ایده از نظر من و شما،چندین ساله دیگه عملی شده و خیلی هم زندگی ها را راحت کرده.

به خودمون و ایده هامون ایمان داشته باشیم ولی لزومی نداره جلوی همه از ایده هامون حرف بزنیم...

 

خداجونم شکرت که بهم قدرت دادی که ایده به ذهنم برسه.

#❤

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۲۳:۱۸
طیبه علی حسنی
پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۸ ب.ظ

حیوون زبون بسته

به نام خدا...

 

امروز یه بنده خدایی میگفت،یه حیوون زبون بسته ای یه جا بسته بوده و داشته برا خودش صدا میداده،یه حیوون زبون بسته ی دیگه میاد و با حیوون زبون بسته ی اول گلاویز میشند و خلاصه حیوون زبون بسته ی اول یه کم داغون میشه و حسابی کتک میخوره.

 

بعد اون بنده خدا میگفت،امان از دهان و زبانی که بد موقع باز بشه.اون حیوون اگه بی موقع از خودش صدا درنمیاورد و شیهه نمیکشید،اون یکی نمی فهمید یه حیوون دیگه اونجاست و نمیومدند دعوا کنند.

 

فکر کنم فهمیدید حیوون های زبون بسته چی بودند؟

بله درست حدس زدید،اسب بودند...

 

خلاصه که یه اگه یادبگیریم زبان و دهانمون را به موقع باز کنیم و به موقع هم ببندیم،فکر کنم اوضاعمون خیلی بهتر از الآنمون باشه.

نظر شما چیه در این مورد؟

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۹ ، ۲۱:۳۸
طیبه علی حسنی
چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۱ ب.ظ

آیا وکیلم؟!

به نام خدا....

 

نمیدونم تاحالا چندبار تو زندگیتون کلمه ی توکل را شنیدید..یا اصن چندبار تاحالا به خدا توکل کردید..یا اینکه فکر کردید اینا درسته یا همش الکیه..

 

ولی من عمیقا به توکل اعتقاد دارم.توکل یعنی خدا را وکیل خودت بگیری.وقت تو مسائل حقوقی وکیل میگیری؛بهت میگه ببین،باید فلان نامه را بزنی و فلان روزم بیای دادگاه و فلان کارم بکنی،ولی دیگه خیالت راحت باشه،کارت را بسپار به من،حلش میکنم.(هیچ وقت وکیل بهمون نمیگه برو بشین تو خونه،من درستش میکنم؛ازت میخواد چندتا کار انجام بدی و بعد بهت میگه دیگه خیالت راحت)

دقیقا وقتی به خدا هم توکل میکنیم ،همین اوضاع هست.وقتی به خدا توکل میکنیم ،باید تلاش عاقلانه مون را بکنیم ولی تهش نتیجه را بسپریم به خدا،وقتی به خدا توکل میکنیم ،نباید ذره ای استرس داشته باشیم،چون استرس باعث میشه توکلمون باطل بشه...

 

تا حالا تو زندگیم خیلی به خدا توکل کردم و تو چندتا مورد،شدیدا و عمیقا و خلاصه همه جوره،خدا هوام را داشته...البته هرجا واقعا توکل کنیم،نتیجه عالی میشه،حالا اگه ما توکل میکنیم و فکر میکنیم به نفع ما نشده،یا توکلمون توکل نبوده،یا تلاش عاقلانه انجام ندادیم ،یا اضطراب گرفتیم و یا بهترین اتفاق برای ما این بوده که اون اتفاقه نیفته....

 

مرسی که هستی خداجونم و میتونم بهت توکل کنم.

مرسی که دارمت...واقعا امام سجاد جانمان چه زیبا فرمودند:خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریائیت نداری،من چون تویی دارم که تو چون خود نداری...

 

#❤

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۹ ، ۲۳:۳۱
طیبه علی حسنی
چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۸ ب.ظ

ضعیف بودن جلوی خودت را دوست دارم😊

به نام خدای مهربانم...

 

تا حالا فکر کردید که اشک چشم،چه نعمت بزرگیه..

یه قطره آب که وقتی از چشمت جاری میشه،تمام دلهره ها و نگرانی هات را با خودش پایین میاره،یه قطره آبی که وقتی از چشمت میاد،انگار تو خودش ظرفیت حل کردن تمام لاینحل ها را داره...

از نظر بعضی ها،اشک ریختن نشونه ی ضعیف بودنه؛ولی به نظر من،اشک ریختن نشونه ی قدرت داشتنه،یعنی تو انقدر قوی هستی که فکر میکنی یه جاهایی هم کم میاری...اونی که اشک نمیریزه،فکر میکنه خیلی قوی هست،ولی در خیلی وقت ها،قوی نیست،فقط میخواد وانمود کنه قویه و نمیخواد جنبه های مختلف موضوع را نگاه کنه...

 

خدایا شکرت که اشک چشم دارم.

خدایا شکرت که تو خدای مهربون را دارم..

تو اوج کم آوردن هام،سر جانماز میشینم و چند قطره اشک میریزم،میام جلو خودت میشینم و میگم کم آوردم،کمکم میکنی...کوچیک بودنم را فقط برای خودت میارم تا بهم قدرت بدی و جلوی همه قوی بشم...

آره؛من اشک ریختن و کوچک شدن در خونه خدا را دوست دارم،چون بهم قدرتی میده که جلوی همه میتونم نشون بدم که قوی هستم🤗🤗

 

#❤

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۲:۱۸
طیبه علی حسنی