روز نوشته های من

اینجا انعکاس ذهن من است.

۲۶ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ ب.ظ

نوشته ی خط خطی

آیا چرا نوشته قبلی من اینجوری نوشته شده بود؟؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۹ ، ۲۲:۳۷
طیبه علی حسنی
سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۱ ب.ظ

داشته هایمان

به نام خدای مهربانی ها...

 

امروز بعد از مدت ها،تونستم یه سری از آشنایان را ببینم(البته سعی کردیم پروتکل های بهداشتی را رعایت کنیم😊).

خلاصه،دیدنشون بعد از مدت ها چسبید و این فکر اومد تو ذهنم که چقدر حواسمون به داشته هامون نیست و مثلا همین که این همه دوست و آشنا داریم،این یه نعمته...

 

خداجونم کمکمون کن بتونیم نعمت ها را بفهمیم و شکرشون را به جا بیاریم.

 

#❤

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۹ ، ۲۱:۳۱
طیبه علی حسنی
دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۴۳ ب.ظ

قوی تر از خودمون

به نام خدای عزیزم...

 

بالاخره ممکنه هرکی تو زندگیش لحظات سخت و مهمی را داشته باشه؛لحظاتی که انگار اتفاق اون لحظه،از توان خودش خارجه و نیاز داره به یکی که قوی تر از خودشه...یکی که واقعا مطمئن باشه قوی تر از خودشه و میتونه کمکش بکنه..آخه الان خیلی ها هستند که فقط ادعای بزرگ بودن دارند ولی قوی و بزرگ نیستند...

 

خلاصه که تو اون لحظات،اگه تونستیم قوی تر از خودمون را پیدا کنیم و ازش کمک بخوایم،بُرد کردیم،وگرنه فکر نکنم خودمون بتونیم تنهایی از پسش بربیایم.

 

خدایا شکرت که تو را دارم..خدایی دارم که خیییلی قوی هست...خدایی دارم که حتی وقتی سرگرم هستم و حواسم بهش نیست،ولی وقتی ازش کمک میخوام،جوری باهام مهربونی میکنه که انگار فقط من یه بنده را داره.

 

موقع سختی ها،موقع هایی که حس میکنم یه قوی تر از خودم باید باشه،به خدا پناه میبرم؛مثه یه بچه ای که کلی با دوستاش بازی کرده و یاد مادرش نبوده ولی تا با دوستاش قهر میکنه یا تو بازی میبازه،به آغوش مادرش پناه میبره...

 

خدایا شکرت که میتونم بهت پناه بیارم...

 

#❤

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۹ ، ۱۸:۴۳
طیبه علی حسنی
پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۹ ب.ظ

گذر ابر از جلوی خورشید

به نام آفریننده ی آسمان و خورشید و ابرهایشsmiley

 

به آسمان نگاه میکنم...ابری جلوی خورشید را می گیرد،می آید جلوی نور را میگیرد و میرود،این ابر می رود و ابر دیگری می آید،این هم جلوی نور خورشید را میگیرد ولی دوباره می رود و تا به آسمان نگاه میکنم همین وضع تکرار می شود.

 

به راستی که خورشید عجب اعتمادی دارد به گردش روزگار...فکرش را بکن،اگر قرار بود خورشید هم مثل ما آدم ها با یک ناملایمتی،تن و بدنش بلرزد و از حرکت و وظیفه ی خود بازبماند،چه میشد😕😕

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۹ ، ۲۱:۱۹
طیبه علی حسنی
چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۲ ب.ظ

مهربانی درختی

به نام خدای مهربانم...

 

کاش کمی از مهربانی خدا را بیشتر درک میکردیم🙃

 

امروز صبح برای صبحانه یه جای خیییلی دلچسب بودم؛باغ بابابزرگم بودم.رفتم از درخت چندتا میوه بچینم؛جاتون خالی که خیلی چسبید.

 

همون حینی که داشتم میوه میچیدم،به این فکر میکردم که چقدر این درخت مهربونه،وقتی میخوایم میوه بچینیم،نمیگه تو خوبی پس بیا میوه بچین😍🤗 ولی تو خوب نیستی،پس من بهت میوه نمیدم😏😏

حالا ما آدم ها تا میایم یه کمکی به بقیه بکنیم،کلی پیش خودمون میگیم آیا لیاقت محبت داره؟نکنه پررو بشه؟نکنه دو روز دیگه با این محبت الانم پرتوقع بشه؟

خلاصه که هزارتا بهانه میاریم و حالا یا با خودمون کنار میایم و محبت میکنیم یا هم میگیم نه حالا خدا از راه دیگه ای کمکش میکنه🙂تازه پیش خودمونم خیلی فکر میکنیم آدم حسابی هستیم🙄و اگه هم کمک یا محبت بکنیم،تا آخر عمر یا به روش میاریم یا اگه خیلی اهل ریا نباشیم،تو ذهنمون هزار بار مرور میکنیم...

 

 

خلاصه که جونم براتون بگه،خوبه مهربانی و لطفی که خدا به وسیله ی درختهای مهربونش و میوه های خوشمزه اش 😋بهمون کرده،مثه ما آدما نیست😉😉وگرنه فکر کنم تاحالا از گشنگی مُرده بودیم😂😂

 

خداجونم!

مرسی که انقدر مهربونی😘😍

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۹ ، ۲۱:۲۲
طیبه علی حسنی
سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۱ ب.ظ

خاطرات روزهای کنکور ارشد

به نام خدای مهربانم....

 

من کنکوریم،دارم برای ارشد میخونم و انشالله دوباره کنکور را عقب نندازند،چند وقته دیگه کنکور دارم و حالا مثلا دارم درس میخونم.

چند وقته که بودجه بندی کردم که تا کجا بخونم تا انشالله بتونم مرور کنم.

صبح وقتی تصمیم گرفتم بودجه بندی امروزم را شروع کنم،با خودم گفتم کاش میتونستم امروز این کتاب را تموم کنم🙃 و با اینکه تو برنامه ریزیم قرار بود فردا تمومش کنم.

خلاصه که شروع کردم بخونم و خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش را میکردم، نصف بیشتر سهم مطالعه ی امروزم را تموم کردم.همون موقع به خودم گفتم من باید امروز تموم کنم این کتاب را و اگه نخوام تمومش کنم،وقتم را بیخودی هدر میدم؛همونجا بود که فهمیدم خیلی وقتا تو زندگیمون همینطور میشیم؛تو راه رسیدن به یه هدف هستیم ولی چون اهداف بعدی را تعیین نکردیم،همون هدف قبلی راهم تمومش نمی کنیم یا اگه هم تموم کنیم،بعدش خیلی وقتمون را هدر میدیم.

راستش خیلی وقتا بعضی چیزا از دور برامون غیر ممکن و سخته(مثه من که صبح با حسرت گفتم کاش امروز کتابم را تموم کنم😟)؛ولی وقتی واردش میشیم،میبینیم اگه یه کم بیشتر تلاش کنیم و تمرکزمون رو هدفمون باشه،میتونیم همون غیر ممکنه راهم ممکن کنیم😍😍.

 

امیدوارم ترس از شروع کارها،مانعمون نشه که به کارها و اهدافمون نرسیم🤗.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۹ ، ۱۸:۲۱
طیبه علی حسنی