روز نوشته های من

اینجا انعکاس ذهن من است.

۲۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۱۴ ب.ظ

فقط دفعه اول ترسید😒

به نام خدای عزیزم...

سلام.

داشتم از کنار مهمون های جدید خونمون(فنچ کوچولوهای ناز)رد میشدم.یهویی کرم گرفت منو و یه بشکن کنارشون زدم.یهو حس کردم ترسیدم.انگار خودشون را جمع و جور کردن.بعد دوباره و سه باره و چند باره اینکار را تکرار کردم،ولی واکنشی نشون ندادن.رفتم و دوباره هم اومدم و اینکار را کردم،و باز هم واکنشی نشون ندادن😁😁

 

به این فکر کردم،خیلی وقت ها ترس های ماهم همینجوره.اگه یه بار با ترسمون مواجه بشیم و بریم روبرو بشیم باهاش،دفعه بعد نمیترسیم.

ما خیلی وقتا اگه با ترس هامون مواجه بشیم،میبینیم انگار اون قدرا هم ترس نداشت😉

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۱۴
طیبه علی حسنی
پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۴۳ ب.ظ

حکایت دولت و فرزانگی

به نام خدای عزیزم...

سلام‌.

مشغول مطالعه ی کتاب حکایت دولت و فرزانگی بودم؛یه قسمت کتاب،جوان خیلی عصبانی میاد پیش دولتمند و در حدی عصبانی بود که به قول نویسنده،حاضر بود به دولتمند لعنت بفرسته؛ولی بعد خیلی خوب به حرف های دولتمند گوش میده.

کاری که دولتمند اینجا میکنه،اینه که همون جور که مشغوله و داره کار خودش را میکنه،خیلی قاطع و محکم،از نظر و دلیل خودش دفاع میکنه و اونی که فکر میکنه درسته را خیلی محکم میگه و به قول خودمون از داد و بیداد های جوان نمیترسه.

 

یه نکته ای که من یاد گرفتم این بود که؛اگه واقعا به باوری باور داریم و قبولش داریم و مطمئنیم حرفمون و کارمون درسته،لطفا از داد و بیدادهای دیگران نترسیم و سفت و محکم از باورهامون دفاع کنیم.🤗🤗

 

این روز ها و شب های محرم،بازار اونایی که قصد دارند باورهای ما را نابود کنن،زیادی گرمه.لطفا بصیرت داشته باشیم و سفت و محکم وایسیم و از باورهامون دفاع کنیم.😋😋

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۴۳
طیبه علی حسنی
چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۰۲ ب.ظ

شکارچی ماهری باشیم😉

به نام خدای عزیزم...

سلام.

امروز یه کم به جای مامانم رفتم دم مغازه.دختر خالم اومد از دم مغازه رد شد و گفت آجی خداحافظ.گفتم خداحافظ.رو صندلی نشسته بودم و دو ثانیه بعد صداش کردم دوباره،ولی رفته بودش.فک کنم باید سریع میپریدم بالا و صداش میکردم.

 

ناخودآگاه یاد این افتادم که فرصت ها و لحظه های زندگی هم خیلی سریع رد میشن و منتظر ما نمیمونن که از رو صندلی که نشسته ایم،بلند بشیم و تازه تصمیم بگیریم.خیلی زودتر از اونی که فکرش را بکنیم،فرصت ها رد شدن،باید منتظر شکار لحظه ها باشیم؛وقتی یه فرصتی دیدیم،شکارش کنیم و نهایتا استفاده را ازش ببریم.

راستش باید شکارچی ماهری باشیم😉😉

یاد یه سخن از معصوم افتادم با این مضمون که فرصت ها مثل ابر گذرانند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۰۲
طیبه علی حسنی
سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۱۸ ب.ظ

وقتی بهش رسیدی حفظش کن😉

به نام خدای عزیزم...

سلام.

یه مدت بود داداشم خیلی اذیت میکرد و پرنده میخواست.تا اینکه براش خریدیم.امروز دیدم رفته زیر پرنده هاش را تمیز کرده و بعد هم داره براشون دونه می ریزه تو ظرف مخصوص و مخزن آب راهم عوض کرد و آب تازه آورد براشون.

 

یه کم نگاش کردم و لذت بردم از این مسئولیت پذیریش و بعد به این فکر کردم که این پرنده ها یه هدف بود برای داداش من ولی وقتی رسید به هدفش،ولش نکرد و بازم مراقبت کرد ازش،تازه انگار اول کارش بود که باید حواسش بهش باشه.

 

از این کارش اینو فهمیدم که رسیدن به هدف و تلاش برای هدف خیلی مهمه ولی مهم تر اینه که وقتی به هدف رسیدیم،بیشتر تلاش کنیم برای حفظ هدفمون🙂🙂🙂

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۱۸
طیبه علی حسنی
دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۰۶ ب.ظ

همه جریمه شدیم😣

به نام خدای عزیزم...

سلام.

امروز باشگاه داشتم؛تو کلاسمون یه قانونی هست که خیلی هم سفت و سخت استادمون بهش پایبنده.

قانون اینه که وقتی زمان میگیره برای آب خوردن،اگه بعد از  زمان کسی بیاد،به ازای هر یه نفر،ده تا شنا باید بریم.مثلا تا ۵ را می شمرد که آب بخوریم،بعد می بینه هرکی بعد اون ۵ ثانیه بیاد،همه مون را باهم جریمه میکنه و با این استدلال که همه باید منظم بشید و تا همه منظم نشید،حتی اونایی که منظم هستند هم باید جریمه بشند.

هر موقع اینکار را میکنه،یه درس خیلی قشنگ میگیرم و اون اینه که ما همه منتظر جامعه ی عادل و گل و بلبل و مدینه ی فاضله هستیم و می دونیم با فرج امام زمانمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)این اتفاق میفته و تا وقتی همه منتظر نباشن،فرج اتفاق نمیفته حتی اگه یه تعدادی منتظر باشند.

 

راستش از کاری که استادمون سر کلاس میکنه،اینو میفهمم که اگه منظم ها میخوان جریمه نشن،باید به بقیه هم کمک کنند تا منظم بشند؛فکر کنم اونایی که منتظر ظهور هستن،اگه واقعا منتظرند،باید کاری کنن همه منتظر باشند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۰۶
طیبه علی حسنی
دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۳۷ ق.ظ

تکه چوبی در دریای طوفانی

به نام خدای عزیزم...

سلام.

تاحالا شده بری تو دریا و همینجور که داری راه میری تو دریا،یهویی زیر پات خالی بشه و بری پایین تر و شنا هم بلد نباشی و هرچی دست و پا میزنی،هیچ فایده ای نداشته باشه؛اینجاست که واقعا حس اضطرار بهت دست میده،اینجاست که منتظر هرچیزی هستی برای نجاتت و اگه یه تیکه چوب رو آب ببینی،همه تلاشت را میکنی تا دستت را بندازی روش و وقتی دستت را انداختی روش،یه کم آروم میشی؛بعد تازه اگه بفهمی این چوب به یه طناب محکم وصله   این طناب به ساحل میرسه و یکی هم محکم طناب را گرفته،دیگه کلی انرژی میگیری و انگار جون مجدد میگیری و محکم خودت را میچسبونی به اون چوبه تا نجات پیدا کنی.

 

 

امروز یه حسی شبیه به اون غرق شدگی تو دریا را داشتم و وقتی هیچ شنایی بلد نبودم،پناه بردم به اون تیکه چوب.

 

راستس،تو غرق شدگی های دنیای امروز ،نماز برام مثله اون تیکه چوب میمونه؛وقتی میبینمش،جون مجدد میگیرم و وقتی میبینم یه یه طناب محکم وصله و یکی محکم این طناب را گرفته،خیییلی بیشتر بهش اعتماد میکنم و تو دریاهای طوفانی زندگی،خودمو می سپرم بهش و سعی میکنم محکم نگهش دارم😊😊

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۳۷
طیبه علی حسنی
شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۰۷ ق.ظ

عبدالله یا عبدالحال؟🤔

به نام خدای عزیزم...

سلام.

بازم از شارژ سریعم براتون بگم😍😍

دیشب تو روضه،سخنران یه حرفی زد خیلی برام قشنگ بود.گفت ما عبدالله هستیم نه عبدالحال!!

 

راستش از اون جملات چند کلمه ای و کوتاه بود که نیاز به ساعت ها فکر داره.

عبدالله یا عبدالحال؟؟؟

فکر میکنم ما خیلی وقتا،عبدالحال هستیم و کارهایی را انجام میدیم که حالمون را خوب کنه یا کارهایی را انجام میدیم که حالش رل دادیم؛درصورتی که اگه عبدالله باشیم ،خدا خودش بلده چجوری بهمون حال بده😉😉

 

عبدالله نگاه میکنه ببینه خدا چی گفته و همون کار را میکنه،ولی عبدالحال نگاه به خودش میندازه و می بینه حالش هست یا نیست🙄

 

لطفا عبدالله باشیم🙂🙂

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۰۷
طیبه علی حسنی
شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۰۲ ق.ظ

بزن شارژشی 😉😉

به نام خدای عزیزم...

سلام.

چند روزی بود که دغدغه هام خیلی زیاد بود و راستش لو باتری شده بودم.هی بدنم آلارم میداد لطفا خود را به شارژر متصل کنید😓😓

منم دیشب رفتم یه شارژر تووووپ پیدا کردم،از اینا که شارژ سریع هست و خودمو چسبوندم بهش😍😍

اره،دیشب رفتم روضه ی امام حسین(علیه السلام)😍😍

به نظرم از قوی ترین و سریع ترین شارژر ها،دستگاه امام حسین هست.هرجاییش که باشی،شارژ میشی.

 

بزن شارژشی داداچ😉😉

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۰۲
طیبه علی حسنی
شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۵۶ ق.ظ

سرگرم نشی یهو🙄

به نام خدای عزیزم...

سلام.

داداشم چند روزه پیله کرده که براش پرنده بخریم.دیشب رفتن یه جفت فنج خریدن(انقدر هم سروصدا دارن که نگو😣😣).حالا امروز صبح نشسته کنار قفسشون و میگه خوبه اینا را رفتم خریدما🙄آدم سرش گرم میشه🙄

من این شکلی بودم😐😐

 

بعد پیش خودم فکر کردم ما آدم ها،واقعا نیاز به سرگرمی داریم؛اگه هدف درستی تو زندگی نداشته باشیم و سرگرم هدفمون نباشه،هرروز دنبال یه چیزی میکردیم تا سرمون را باهاش گرم کنیم.

یه روز میریم باشگاه،یه روز میریم کلاس،یه روز میشینیم پا تلویزیون و خلاصه هر روزی یه جوری خودمون را سرگرم میکنیم.

 

رفیق من،ببین هدف تو از خلقت چی بوده و در راستای هدفت تلاش کن و تمام برنامه های دیگه ات هم در راستای رسیدن به هدفت باشه وگرنه راستش را بگم؛اگه تو مسیر هدف خودت جلو نری و فقط سرگرم باشی ،بعد یه مدت میبینی انگار بازیچه دست دیگران بودی😟😟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۵۶
طیبه علی حسنی