تکه چوبی در دریای طوفانی
به نام خدای عزیزم...
سلام.
تاحالا شده بری تو دریا و همینجور که داری راه میری تو دریا،یهویی زیر پات خالی بشه و بری پایین تر و شنا هم بلد نباشی و هرچی دست و پا میزنی،هیچ فایده ای نداشته باشه؛اینجاست که واقعا حس اضطرار بهت دست میده،اینجاست که منتظر هرچیزی هستی برای نجاتت و اگه یه تیکه چوب رو آب ببینی،همه تلاشت را میکنی تا دستت را بندازی روش و وقتی دستت را انداختی روش،یه کم آروم میشی؛بعد تازه اگه بفهمی این چوب به یه طناب محکم وصله این طناب به ساحل میرسه و یکی هم محکم طناب را گرفته،دیگه کلی انرژی میگیری و انگار جون مجدد میگیری و محکم خودت را میچسبونی به اون چوبه تا نجات پیدا کنی.
امروز یه حسی شبیه به اون غرق شدگی تو دریا را داشتم و وقتی هیچ شنایی بلد نبودم،پناه بردم به اون تیکه چوب.
راستس،تو غرق شدگی های دنیای امروز ،نماز برام مثله اون تیکه چوب میمونه؛وقتی میبینمش،جون مجدد میگیرم و وقتی میبینم یه یه طناب محکم وصله و یکی محکم این طناب را گرفته،خیییلی بیشتر بهش اعتماد میکنم و تو دریاهای طوفانی زندگی،خودمو می سپرم بهش و سعی میکنم محکم نگهش دارم😊😊