خاطرات روزهای کنکور ارشد
به نام خدای مهربانم....
من کنکوریم،دارم برای ارشد میخونم و انشالله دوباره کنکور را عقب نندازند،چند وقته دیگه کنکور دارم و حالا مثلا دارم درس میخونم.
چند وقته که بودجه بندی کردم که تا کجا بخونم تا انشالله بتونم مرور کنم.
صبح وقتی تصمیم گرفتم بودجه بندی امروزم را شروع کنم،با خودم گفتم کاش میتونستم امروز این کتاب را تموم کنم🙃 و با اینکه تو برنامه ریزیم قرار بود فردا تمومش کنم.
خلاصه که شروع کردم بخونم و خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش را میکردم، نصف بیشتر سهم مطالعه ی امروزم را تموم کردم.همون موقع به خودم گفتم من باید امروز تموم کنم این کتاب را و اگه نخوام تمومش کنم،وقتم را بیخودی هدر میدم؛همونجا بود که فهمیدم خیلی وقتا تو زندگیمون همینطور میشیم؛تو راه رسیدن به یه هدف هستیم ولی چون اهداف بعدی را تعیین نکردیم،همون هدف قبلی راهم تمومش نمی کنیم یا اگه هم تموم کنیم،بعدش خیلی وقتمون را هدر میدیم.
راستش خیلی وقتا بعضی چیزا از دور برامون غیر ممکن و سخته(مثه من که صبح با حسرت گفتم کاش امروز کتابم را تموم کنم😟)؛ولی وقتی واردش میشیم،میبینیم اگه یه کم بیشتر تلاش کنیم و تمرکزمون رو هدفمون باشه،میتونیم همون غیر ممکنه راهم ممکن کنیم😍😍.
امیدوارم ترس از شروع کارها،مانعمون نشه که به کارها و اهدافمون نرسیم🤗.
سلام عزیزم انشاءالله موفق باشین.