روز نوشته های من

اینجا انعکاس ذهن من است.
شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۵۵ ب.ظ

ریشه هات را به کی سپردی؟!

به نام خدای عزیزم...

سلام.

خوابیده بودم پشت پنجره تا یه چورت عصرگاهی بزنم و بلند بشم برای ادامه ی کارهام...هنوز خواب و بیدار بودم و چشمام را داشتم باز میکردم که درخت جلو خونه مون را دیدم که چه مست و خوشحال،داره با نسیم میرقصه...با هر وزش بادی،شاخه ها و برگ هاش را میچرخونه و میرقصونه و دوباره وایمیسه سرجاش؛بعد از باد و نسیم و حتی طوفان،خم به ابرو نمیاره،جوری وانمود میکنه که انگار نه خانی اومده و نه خانی رفته؛موقع باد لذت میبره ازش و بعدش هم انگار نه انگار که بادی اومده بود،مثه قبل محکم و استوار وایمیسه سرجاش...

فکر کردم چجوریه که این درخت حتی از ناملایمات هم لذت میبره...یه کم که بیشتر دقت کردم،دیدم درخت ریشه داره؛امیدش به ریشه هاشه که تو خاکه،به ریشه هاش که جای امنی هستند،اگه ریشه نداشت و همینجوری روی زمین بود،با یه نسیم خیلی سبک خم میشد و دیگه نمیتونست برگرده سر خونه خود...

 

ریشه داشته باشیم؛ریشه هامون را به یه جای مطمئن وصل کنیم و گره بدیم...درخت ریشه هاش را داده دست خاک،به خاک اطمینان داره،میدونه هر اتفاقی بیفته،این خاک خیلی هوای ریشه هاش را داره و نمیذاره اذیت بشه...ریشه هامون را به جای مطمئن وصل کنیم،به جایی که مطمئن باشیم چون به اونجا وصلیم،تمام سختی ها رد میشند و بالاتر از اون،تو سختی ها و ناملایمات میرقصیم و برگ هامون را تکون میدیم...تصمیم گرفتم ریشه هام را به یه جای مطمئن بسپرم،میخوام ریشه هام را بدم دست خدا...میدونم انقدر مطمئن هست که تو همه شرایط کمکم کنه تا برقصم و لذت ببرم...

 

دمت گرم که هستی🤗

 

#❤

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۱۱
طیبه علی حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی