روز نوشته های من

اینجا انعکاس ذهن من است.
چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۳۶ ب.ظ

فکر کنم خسته بودم 🤔

به نام خدای عزیزم...

سلام.

از باشگاه اومدم و به قول اصفهانی ها،حس چمچمان داشتم...آدم طور خاصی نیست ولی انگار یه طوریه و نمیدونه چشه...رفتم آب خوردم،دیدم فرقی نکرد،میوه خوردم،فرقی نکرد،یه ذره کتاب خوندم و خب همچنان فرقی نکرد😐😐

یهویی حس کردم انگار خیلی بدنم خسته است و احساس نیاز به خواب و یه کم استراحت دارم🤔رفتم یه حدود بیست دقیقه استراحت کردم و خب دیگه چمچمانم نبود...

 

راستش خیلی وقتا یه چیزی میخوایم و یه نیازی داریم،ولی نمیریم بگردیم ببینیم نیازمون چیه...مثلا تشنه مونه،ولی هی میریم غذا میخوریم،کیک میخوریم،شکلات خوشمزه میخوریم...قربونت برم،شما فقط یه لیوان آب میخوای ولی به خودت مجال نمیدی تا بفهمی نیازت واقعا چیه...

 

حواسمون باشه نیازمون به خدا و رابطه داشتن با خدا را با راه های دیگه جواب ندیم😐😑😐😑😐

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۸
طیبه علی حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی