کاش بچه بودیم...
به نام خدای عزیزم...
سلام.
امروز سر کلاس بازی ریاضی با بچه ها بودیم و محتوای کار امروزمون،با دومینو بود..ما عادت کردیم با دومینو فقط سازه درست کنیم و یکیش را بندازیم و بقیش هم بیفته..ولی امروز با بچه ها چیزای خیلی جالب و جدیدی درست کردیم که اصلا ممکنه به ذهنمون نرسه...یه جای کار،به بچه ها گفتم با ۵ تا دومینو یه دایره درست کنید..اول همشون گفتن نمیشه ولی وقتی دیدن چاره ای ندارن جز درست کردن دایره با ۵ تا دومینو،شروع کردن تلاش کردن و تونستند..یا یه جا دیگه بهشون گفتم با دومینو خونه درست کنید،بعد توش یه پنجره دایره ای بذارید،حالا یه گل هم درست کنید..دادشون در اومد که ااا ما دیگه جا نداریم،کجا گل بذاریم و من فقط می گفتم خب باید بذارید دیگه،یه کم فکر کنید،مثلا می تونید خونه تون را بزرگتر کنید...
خلاصه که هر دفعه یه محدودیتی داشتند و باید یه کاری میکردند و وقتی می دیدند سخته،ولی باید درهرصورت انجام میدادند،تلاش میکردن که بشه و انصافا که چه چیزای قشنگی هم درست کردند...
همون موقع که بچه ها تو چالش بودند و داشتند تلاش میکردند و سر و کله میزدند با دومینو ها؛لذت میبردم ازشون...وقتی می دیدم چالشی دارند و دارند تلاش میکنند برای حلش،کِیف میکردم و واقعا همون موقع از خدا خواستم کاش بچه بودیم،منظورم اینه کاش شجاعت بچگی هامون را هنوز داشتیم و وقتی با یه چالش مواجه میشدیم،دلیرانه واردش میشدیم و انقدر سروکله میزدیم که حلش کنیم...راستش تاثیر مربی هم کم نیست،یکی باید باشه که بگه تو میتونی و باید حلش کنی و فکر کنم چه مربی بهتر از خدا...خودش این همه تواناست و به ما گفته شما هم می تونید و به من توکل کنید،من کمکتون میکنم..گفته شما تلاشتون را بکنید،منم هواتون را دارم...
مرسی که هستی خداجونم و مرسی که با اتفاق امروز،بهم یادآوری کردی باید چجوری باشم...
#❤