چرا هم دوستت دارم و هم ازت میترسم...
به نام خالق زیبایی ها...
سلام.
صبح وقتی از خواب بیدار شدم،هنوز چشمام خواب آلو بود و بدنم انگار به زور وزنم را تحمل میکرد که یهویی مجری رادیو یه چیزی گفت..وقتی مجری اینو گفت،کلا خواب از سرم پرید و همونجا یه لحظه میخکوب شدم و کلی رفتم تو فکر...مجری گفت:امروز چهارشنبه ۱ مرداد با برنامه......در خدمتتون هستیم..اره مجری فقط گفت امروز چهارشنبه ۱ مرداد،ولی این واقعا برای من شوکه کننده بود...از اونجایی که دیروز ۳۱ تیر بود،انتظار میرفت امروز ۱ مرداد باشه ولی انگار دوست نداشتم بشنوم که وارد مرداد شدیم...آخه میدونی،تو اذان صبح یکی از روزهای گرم مرداد عزیز و دوست داشتنی،من به دنیا اومدم و هرسال حس عجیبی دارم نسبت به این ماه...هم دوسش دارم و هم یه جورایی ازش میترسم...میترسم، چون هرسال هرچی نزدیک به روز تولدم میشه،به خودم میگم واقعا اندازه یه سال بزرگ شدی و رشد کردی و زندگی کردی یا فقط یه سال به سنت اضافه میشه🤔🤔و راستش از جواب دادن به این سوال بیشتر میترسم...از اینکه بهم بگند یا خودم به خودم بگم هیچ رشدی نداشتی میترسم،از اینکه جواب بشنوم اندازه یه سال رشد نداشتی میترسم،از اینکه بشنوم اندازه یه سال زندگی نکردی و فقط زنده بودی میترسم...ولی با همه اینا بازم مرداد جونم را دوسش دارم😍😍
خدایا کمکم کن واقعا بزرگ بشم و رشد کنم و زندگی کنم،نه اینکه فقط سنم بره بالا...
من که هنوز توی 18 سالگی گیر کردم انگار :((