مرسی که هستی...
به نام خدا...
سلام.
دیروز یه فیلمی دیدم و راستش وقتی داشتم اون فیلم را می دیدم،قلبم سنگینی میکرد،انگار یه وزنه ی صدکیلویی روی قلبم بود و هیچ کاری نمیتونستم بکنم جز تحمل کردنش...خیلی برام سنگین بود دیدن اون فیلم...با هر سختی بود،شب را صبح کردم و صبح زنگ زدم به خالم...همیشه خدا را بخاطر داشتن چنین خاله ای شاکرم...وقتی بهش زنگ زدم،از نگرانی هام و دغدغه هام گفتم،از حسم از اون فیلم و پا به پام اومد و همراهیم کرد...
همیشه تو زندگی،دنبال همراهی باشیم که حرف همو بفهمیم...ما مجبور نیستیم تمام آدم های اطرافمون را تحمل کنیم(منظورم این نیست به کسی بی احترامی کنیم ولی مجبور نیستیم همه را هم محرم راز بدونیم)به نظرم آدم باید چندتا آدم درست و حسابی دور و بر خودش نگه داره و با اونا عشق کنه و از کنارشون بودن لذت ببره و برای بقیه هم فقط احترام قائل باشه و لاغیر 😉
راستی رفیق،تو زندگیت چندتا از این آدم حسابی ها داری که وقتی باهاشونی گذر زمان را حس نمیکنی و لذت میبری از بودن باهاشون؟😉